سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
  • در حال خواندن این کتاب هستم
  • آپلود عکس کتاب ملاقات در شب آفتابی کتاب رمانی است که توسط آقای علی موذنی تشکیل شده این کتاب بازنویسی از نوار هایی است که در آن با جانباز کیانی و جانباز حسینی مصاحبه گرفته شده این کتاب را برای مطالعه به شما پیشنهاد می کنم
  • آرشیو پیوند روزانه [1]

ویرایش
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :31
  • بازدید دیروز :6
  • کل بازدید :33398
  • تعداد کل یاد داشت ها : 26
  • آخرین بازدید : 103/9/1    ساعت : 6:6 ع

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

سلام علیکم

با معین شدن مسولین واحد کتابخانه حلقه شکوفه های آسمانی ، آقایان مهدی شادبخش و محمد سعید بزرگی امروز این واحد به لطف خدا شروع به فعالیت کرد.

 





      

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

نشستن بهلول در مسند هارون

روزی بهلول وترد قصر هترون شد و چون مسند خلافت را خالی و بلا مانع دید ، فورا بدون ترس بالا رفت و بر جای هارون قرار گرفت.

چون غلامان خاص در بار آن حال را مشاهده کردند ، فورا بهلول را با ضرب تازیانه از مسند هارون پایین آوردند.

بهلول به گریه افتاد و در همین حال هارون سر رسید و دید بهلول گریه می کند. از پاسبانان سبب گریه یبهلول را سؤال نمود.

غلامان واقعه را به عرض هارون رساندند. هارون آن ها را ملامت نمود و بهلول را دلداری داد و نوازش کرد.

بهلول گفت من بر حال تو گریه می نمایم نه بر حال خودم.

به جهت اینکه من به اندازه چند ثانیه بر جای تو نشستم ، اینقدر صدمه و اذیت و آزار کشیدم و تو در مدت عمر که در بالای این مسند نشسته ای ، آیا تورا چقدر آزار و اذیت می کنند و تو از عاقبت کار خود نمی ترسی؟

 

منبع:کتاب بهلول عاقل  مؤلف: رضا معصومی





      

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

نوجوانی شهید دکتر احمد رحیمی

سال آخر دبیرستان که با احمد همکلاسی بودم قرار شد دختر خانم ها را بیاورند و کلاس ها را به صورت مشترک برگزار کنند.وضع ظاهری شان خوب نبود.ما به این مسأله اعتراض کردیم. البته خیلی از بچه های کلاس هم بدشان نمی آمد! احمد خیلی جدّی و محکم به معلم ریاضی که این کار را کرده بود، اعتراض کرد و گفت: بچه های مردم به گناه می افتند
معلم ریاضی هم رفته بود دفتر و گفته بود: اگر رحیمی توی کلاس باشه من دیگه درس نمی دم
خلاصه قرار شد احمد این درس را غیرحضوری بخواند
اینقدر پشتکار داشت که همان سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد

 

 

 

 

 

 





      

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

اثری از سید علیرضا غیبی حیات:





      

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

سلام

 

نوجوانی شهید ابراهیم امیر عباسی

مادر بهش گفت:ابراهیم ، سرما اذیتت نمی کنه؟
گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.
هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد.
دلم نیامد، همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت بدون کلاه بود!
گفتم کلاهت کو؟
گفت : اگه بگم دعوام نمی کنی؟
گفتم: نه مادر ، مگه چی کارش کردی؟
گفت: یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد امروز سرماخورده بود، دیدم کلاه برای اون واجب تره





      
<      1   2   3   4   5      >